مریم هدیه لو: فاطمه رجبی دختر مرحوم حجت الاسلام علی رجبی به شهرت دوانی و همسر سخنگو و وزیر دولت نهم دکتر غلامحسین الهام است که از ابتدای دولت نهم با کتاب "احمدی نژاد معجزه هزاره سوم" نامش بر سر زبان ها افتاد و کتابش در یک ماه بیش از 20 هزار نسخه فروخت ،هر چند خود وی صراحتا معتقد است که با این کتاب و به واسطه اظهارات صریحش در حمایت از دکتر احمدی نژاد شناخته نشده است و از سال های بسیار دور به خاطر قلم زدن در نشریه "صبح" و کتاب های مختلفی که به واسطه اندیشه هایش به چاپ رسانده ،توسط خوانندگانش شناخته شده بود. وی می گوید که نگاه برخی اصولگرایان به رقابت با اصلاح طلبان به نوعی است که گویی وطن را به مناقصه گذاشته اند و در شرایط فعلی تفاوتی بین اندیشه های اصولگرایی و اصلاح طلبی به عنوان دیدگاه بنیادی وجود ندارد و هر دو به فکر کنار زدن رقیب و در اختیار گرفتن قدرت هستند. رجبی در خصوص بی محابا اتنقاد کردنش هم می گوید:نمیخواهم قسم بخورم که به هیچ عنوان در طول عمرم از اظهار نظراتم نترسیدم. وقتی دیدم سعید امامی را کشتند ویا آن طور که گفتند خود کشی کرد و آنچه بر سر همسر وی آوردند، بنده باید بسیار بترسم حرفی که میزنم اگر خدای ناکرده دولتها دوباره دست آنها بیفتد و یا آدم هایی در دولتها به فکر بیفتند که بخواهند به روش آنها عمل کنند باید بترسم اما هر زمان فکر میکنم حرکت من یک وظیفه دینی است که این حرفها را میزنم دیگر از بیان آن و یا عواقب آن نمیترسم. از کجا و چه زمانی شروع کردید؟ منظورم این است که چه زمانی و به چه صورتی فکر کردید که میتوانید و باید بنویسید و اثر گذار باشید... شما در میان صحبتهایتان از کتاب اصلاحطلبی صحبت کردید... مصداقهای اصلاحطلبی از نظر شما چیست؟ اصولاً اصلاحطلبان برای جابهجایی و فروپاشی نظامهای غیرمطلوب از نظر این کشور ظاهر میشوند. این برنامه مراجعی مانند تغییر، جابهجایی، فروپاشی و غیره... دارد. اکثر بندهای این برنامه با برنامههای آقایان اصلاحطلب یکی بود و آقای خاتمی نیز آن را جرا کرد. اصلاحطلبی نمیتواند جز برنامهای آمریکایی برای فروپاشی ملتها و دولتهای غیرمطلوب باشد. با ایجاد مفهوم توسعه ، تغییرات بنیادین فکری و اعتقادی و از بین بردن فرهنگ بومی و رخ می دهد و سپس به مفهوم اصلاحطلبی میرسد. این مسئله انگیزهای برای نوشتن کتاب «اصلاحطلبی» من شد. مصداقهای ذهنی شما از اصلاحطلبی چیست؟ شما در مورد کناره گیری سیاسی صحبت کردید. اما حضور سیاسی را به چه شکلی تعریف میکنید؟ متأسفانه در مورد خانمها این مسئله بیشتر رخ میدهد یا اینکه بیتفاوت می شوند و اصلاً شرکت نمیکنند که البته شاید این دومی بهتر باشد زیرا نشاندهنده نوعی آگاهی است که وقتی شخصی نمیداند که چرا باید مشارکت کند و بر این عدم آگاهی مطلع است، حضور فیزیکی نیز پیدا نمیکند. در نتیجه این حضور سیاسی که میگویند چه در مورد آقایان و چه در مورد خانمها وجود دارد ببیشتر حضور اندیشهای است. نمونهاش انتخابات ایران است که سوال اساسی در مورد آن این است که بدون حضور آگاهانه و اندیشه سیاسی و حضور صرفا فیزیکی و رأی انداختن در صندوق چه اثری دارد؟ خدای ناکرده دولتهای ناباب را سرکار میآورد که مصداق آن دوره 16 ساله خاتمی و هاشمی است که مردم صرف تبلیغات و بزرگ و اسطوره کردن برخی ،مجهولی را پذیرفتند. پس کجا لزوم حضور اجرایی بانوان به وجود میآید؟ خیلیها در سؤالاتشان که در خبرآنلاین و پس از انتشار خبر گفت و گو با شما طرح کرده اند در مورد شما بر این مسئله متمرکز شدهاند که حد و چهارچوب اندیشههای شما تا کجا است؟ نهایتاً این چارچوب در تفکرات رهبری تعریف میشود و یا فرای آن است... منظورم را واضح میگویم: اگر در اندیشهها و مقالات شما مسئلهای وجود داشته باشد که نظرات شما را با نظرات مقام رهبری متفاوت و زاویهدار کند آیا شما از آن کوتاه میآیید؟ ما در اسلام و در هیچ کجای چیزی تحت عنوان چارچوب تفکر برای فرد نداریم. تا آنجا که من بضاعت علمی دارم در اسلام چارچوب تفکر در حیطه قرآن و سنت معصوم است و البته ما معتقدیم که رهبری در این چارچوب حرکت میکنند و معتقدیم که ایشان در این چارچوب بر ما ولایت دارند. بنابر این اگر ما حرفی زدیم که احیاناً رهبری در آن زمینه صحبتی نکرده باشند دیگران نباید بگویند که فاطمه رجبی فراتر از چارچوب رهبری و یا حتی خارج از آن حرکت کردهاست! باید بدانند که آیا این صحبت با قرآن و سنت معصوم مطابقت دارد یا خیر و این محدود به من هم نیست. درخصوص مقوله وزارت زنان، بله وقتی من موضع گرفتم، برخیها گفتند که رهبری در اینباره سکوت کردند شما چرا صحبت کردید؟ من استدلال دارم که وقتی ما در سنت معصوم و احکام الهی جایی برای وزارت زنان نمیبینیم و من هم این موضوع را گوشزد کردم آیا در این جا من محکوم هستم؟ برخی جایگاهها برای رهبری ایجاب میکند که سکوت کنند. در زمان امام هم همینطور بود، ما در زمان بنیصدر در دلمان از سکوت امام معترض بودیم، ولی بعداً دیدیم که ایشان درست فکر کردند وبه این فرد مهلت دادند که خودش را نشان دهد. در حال حاضر نیز رهبری معظم انقلاب همین سکوت و تحمل را در مورد براندازان دارند. اما این باعث نمیشود که من وظیفه سکوت داشته باشم جایگاه رهبری چون بالا است و ایشان جایگاه پدری و ولایت دارند محدودیتهای مصلحتی برای خودشان قایل میشوند اما من به عنوان یک تحلیلگر یا اندیشهگر (که شاید مخالفان من نخواهند این واژه را در مورد من بپذیرند) نباید سکوت کنم. ما باید آگاهیهایی را بدهیم که اتفاقاً زمینه را برای زمانی که رهبری میخواهند موضع بگیرند فراهم شود. تعریف شما از اصولگرایی چیست؟ آیا میتوانیم بگوییم که آقای احمدینژاد مصداق اصولگرایی است.مصادیق اصولگرایی از دید شما چیست؟ آن وقت برخی از این اصولگرایان مانند علی مطهری که مدام میگوید احمدینژاد را نه اصولگرا میدانم و نه اصلاحطلب، خود ایشان ابزاری شده است که فعلاً راه به مجلس یافته و تریبون مفتی را هم به دست آورده تا از بودجه بیتالمال علیه ملت حرف میزند. و در مورد اصلاح طلبان هم بر همین دیدگاه هستید؟.... بنابراین اگر بخواهید اصول را روی میز بریزید این اصول شامل چه مواردی را می شوند؟ علی مطهری به راحتی حرکت براندازی را که تمامی دنیا به ریاست خاتمی، کروبی و موسوی به آن اعتراف و آمریکا و اسرائیل صریحاً از آن حمایت میکنند و هاشمی نیز رهبر تئوریک و آغازکننده جریان شناخته شده است و خودش هم ابایی از بیان این مسئله ندارد، را به مظلومیت هاشمی تعبیر می کند یا محسن رضایی میگوید مناظرهها باید دوباره از سر گرفته شوند.این ها اصولشان را تنها در هاشمی خلاصه کرده اند. بسیاری از اصولگرایان، اصولشان را در شخص هاشمی جستوجو میکنند و البته این علاقه به هاشمی نیست بلکه منافعی است که از کنار هاشمی به آنها رسیده است. یادم میآید شما کتابی حاشیهساز نوشتید به نام" احمدینژاد معجزه هزاره سوم"،که برخیها معتقد بودند شما احمدینژاد را مترادف واژه اصولگرایی دانستهاید. در حالی که حتی در خصوص برخی از اقدامات ایشان در میان خود اصولگرایان هم حاشیههایی ایجاد شد و بسیاری از کسانی که نزدیک به ایشان هم بودند اعتراض کردند.... شما میدانید که ظرف یک ماه 12 هزار نسخه چاپ اول واز 15 هزار نسخه چاپ دوم پنج هزار نسخه در همان هفته اول به فروش رفت، یعنی یک ماهه 20 هزار نسخه از این کتاب فروخته شد. اسم این کتاب به این شکل بود اما محتوای کتاب انتخاباتی را که منجر به روی کار آمدن احمدینژادی شد را مورد تحلیل قرار داد که گفتمانی جدای از همه نامزدها و حتی آنهایی که موسوم به اصولگرا بودند داشت. رویکرد مردم در آن انتخابات واقعاً رویکردی اسلامی بود و به همین دلیل گفتیم که معجزه شد چون تمام اقدامات 16 ساله آقای هاشمی و خاتمی برای بنیانفکنی مبانی فکری مردم از بین رفت و در ان انتخابات مردم نشان دادند که به اصل باز می گردند. وقتی روی سایت خبرآنلاین اعلام کردیم که با شما مصاحبه داریم بازدید کنندهها سؤالاتی را از شما پرسیدند... یکی از مهمترین محورهایی که از شما سؤال کردند این است که خانم رجبی بگوید به کدام منبع قدرت وصل است که تا بدین حد بیمحابا و صریح صحبت میکند؟ اما سوال من این است لحنی که به کار میبریم چه لحنی است؟ شما عملکرد آنها را ببینید! واژههایی که من به کار میبرم خیلی خفیفتر از آن بلایی است که بر سر اسلام و انقلاب آوردند. من کینه شخصی با هیچکسی ندارم و هیچ ارتباط و طلبی هم از حکومت احساس نکرده و جایگاهی هم نمیخواهم زیرا من بیرون کار نمیکنم که بخواهم جایی را بگیرم و دنبال قدرتی باشم. من یک زن خانهدار هستم و واقعاً آسودهطلبی و عافیتطلبی حکم میکند که من اصلاً وارد این مقولات نشوم. شما آمدید و سطح زندگی من را دیدید و به همین هم قانع هستم. بنابراین یکی از آرامترین زندگیها را میتوانم داشته باشم. به قول امام راحل می فرمایند اگر ائمه ما کاری به سیاست نداشتند بسیار هم مورد احترام مخالفین بودند. من اگر سکوت کنم مورد احترام همه جناحها خواهم بود. نحوه برخوردم هم برخورد دفع کنندهای نیست بنابراین چرا خودم را به این مهلکه انداختهام؟ نظر شما در مورد این که در برخی از جهت گیری ها می گویند لحنی که فاطمه رجبی در میان گفته هایش به کارمی برد را حتی برای کفار هم نباید به کار گرفت چیست؟ سؤال بعدی در مورد بیاعتنایی آقای احمدینژاد به توصیه رهبری مبنی بر عدم استفاده از آقای مشایی است که در میان سؤالات بازدیدکنندگان داشتیم...نظر شما در مورد این نوع برخورد رییس جمهوری چه بود؟ مگر با مسئولین و همکاران همسرتان رفت و آمد ندارید... خود من 2 مقاله بسیار تند با همان واژهها و ادبیاتی که علیه اصلاحطلبان داشتم بر علیه صحبتهایی که ایشان در دولت نهم کرد، نوشتم و شنیدم که این مطالب را خوانده و بسیار هم ناراحت شده است و شاید پیش از آنچه همه در موردش گفته بودند از مطالب من ناراحت شده باشد . ما هم انتظار نداشتیم در دولت دهم ایشان باز هم حضور داشته باشند اما متأسفانه رخ داد و در پست بالایی به عنوان اولین انتصاب آقای احمدینژاد، این فرد بود. به خصوص که کوتاهیهایی را آقای احمدینژاد در مورد رهنمود رهبری کردند را نیز انتظار نداشتیم و طبیعی است که ناراحت شدیم. اما واقعاً سوال و نکته قابل تامل این است که چطور مردمی که تا این حد بر کنارهگیری و دوری احمدینژاد نسبت به رهبری حرف میزنند، مقابله و ستیز هاشمی را با رهبری نادیده و امثال من را توبیخ میکنند که چرا صحبت میکنم همین بُعد را در نظر بگیرند که من در مقابل آنها به خاطر تقابل و ستیزشان با رهبری همین فکر را دارم. وقتی آقای احمدینژاد این آدم را معاون اول گذاشتند و رهبری موضعگیری کردند و ایشان مقاومت کردند، مقالهای نوشتم و همزمان هم مصاحبه کردم که در هر دو عنوان این بود که مشائی ضرر است، هاشمی خطر است، که آیا وجود مشایی حتی در پست معاون اولی یک ضرر فقط برای دولت و شخص احمدینژاد است و خیلی قادر به گسترده شدن نیست چون کشور ما رهبری دارد و سیاستهای کلان را ایشان هر زمان تعیین می کنند و ایشان هر کجا که کشور در حال به خطر افتادن است جلویش را میگیرند که به نظر من اگر این چنین نبود، خاتمی مملکت را فروخته و تمام کرده بود. بنابراین مشایی برای شخص احمدی نژاد ضرر است که وی نیز در حال ادامه این ضرر است. البته در کنار رهبری مردم ما نیز هوشیارند و هرکسی با هر عنوانی بخواهد ضرری بنیادین بزند تحت امر رهبری حرکت میکنند. اگر آقای احمدینژاد مشورتی با آقا کرده بودند و میدیدند نظر ایشان مساعد نیست، فکر میکنم نباید ایشان را به کار می گماردند اما من سؤال میکنم چطور وقتی هاشمی در مقابل رهبری دو پهلو رفتار می کند و خاتمی هم با تمام وجود و آشکارا با مقام معظم رهبری تقابل می کرد،همین آدمها ایرادی نگرفتند و همه آن را منوط به اختیارات رئیسجمهور را هم به مجلس برده و در مقابل ولایت و رهبری رئیس جمهور را مطرح میکردند اما در مقابل احمدی نژاد این طور موضع گرفتند؟ تفاوت در این میان چه بود؟ سؤال دیگر در مورد بیمحابا بودن شماست... بنده باید بسیار بترسم حرفی که میزنم اگر خدای ناکرده دولتها دوباره دست آنها بیفتد و یا آدم هایی در دولتها هم به فکر بیفتند که بخواهند به روش آنها عمل کنند، باید بترسم اما هر زمان فکر میکنم حرکتم یک وظیفه دینی است که این حرفها را میزنم دیگر از بیان آن و یا عواقب آن نمیترسم. سوال مهمی که مطرح است همان وابسته بودن شما به منبعی از قدرت است که به شما اجازه بیان می دهد... این را هم اضافه میکنم که در زمان خاتمی به محض اینکه من یک مقاله به نام" سخنی با حافظان شریعت" نوشتم و اوضاع مملکت را به حوزهی علمیه گفتم و اسمی هم از خاتمی نیاورده بودم، خاتمی با دستخط خودش به سه وزارتخانه ارشاد، کشور و اطلاعات گفت که این فرد را تعقیب کنید زیرا تحریک به تشویش اذهان عمومی کرده است و سپس وزارت اطلاعات برایش مینویسد که فلانی دختر فلانی و همسر فلانی است و به هیچ مرکز و محفلی وابسته نیست. آدمی مستقل است ولی نگاه تندروانه نسبت به اصلاحطلبی دارد. خاتمی همیشه در توهم توطئه بود، اما در پیگیری های خودشان این را بدست آوردند که من مستقل هستم اما در این دولت نمیدانم... کاربران خبرآنلاین سئوال کرده اند که نظرتان در مورد روزنامه کیهان چیست؟ علاوه بر آن که انتظارات از این روزنامه بیشتر است و ما معتقدیم که کیهان از خیلی جریانات اطلاع دارد که مصلحت سنجیهایش باعث میشود آنها را بیان نکند. من نسبت به موضعگیریاش نسبت به هاشمی معترضم. روزنامه کیهان فراتر از رهبری با هاشمی و فرزندان وی مدارا میکند. شما در همین جریانات هم دیدید که نحوه حضور مجرمانه خانواده هاشمی را به درستی پوشش نداد و همین سخنرانی اخیر هاشمی در مشهد که باعث تمامی اتفاقات در 16،17 و 18 آذر شد و ساختارشکنیهای گسترده نتیجه همان سخنهاست که کیهان هم به آن نمیپردازد که من به آن ها انتقاد دارم این روزنامه مصلحتسنجیهای بیش از حد میکند. ولی در غرفه کیهان هم گفتم که موثقترین روزنامهای که میتوانم به آن مراجعه کنم، همین است. ادامه داردفاطمه رجبی: مشایی برای نظام ضرر است، هاشمی خطر است/ قسمت اول مصاحبه
اگر به آثار مکتوب من مراجعه کنید در سال 1353 که آن زمان تحصیلات من دیپلم بود، چون من قبلاً هم گفتهام که متفرقه درس خواندهام.
کتاب اصلاحطلبی را در سال 79 نوشتم علت آن هم بنیان فکنی های خاتمی در دوره حاکمیت بود. ابتدا علاقهمند شدم تا ببینم ریشه این ادعا - اصلاح طلبی - کجا بوده و آیا درونی است؟ در میان مطالعاتم به کتابی به نام موج سوم دموکراسی اثر ساموئل هانگتینتون، برخورد کردم. در آنجا مقولهای به نام ظهور اصلاحطلبی را به عنوان برنامه جابهجایی نظامهای غیرمطلوب از نظر آمریکا است.
اصلاحطلبی به بیبند و باری محدود نمیشود. بیبند و باری، اخلاق ستیزی و فرهنگسوزی علاوه بر دین ستیزی جزیی از اصلاحطلبی است و همه آن ها نیز جزیی از توسعه هستند. اصلاحطلبیای که خاتمی هم به اجرا گذاشت همین دستاوردها را داشت. البته این مطالب را آقای هاشمی با مفهوم «توسعه» در کشور وارد کرد. توسعه برنامهای برای بنیان فکنی فرهنگی در هر جامعه است. چون مسائل اقتصادی، سرمایهداری و وابستگی به غرب در هر جامعه انجام شود. به خاطر همین مسئله در دولت آقای هاشمی عدول از اصول و ارزشها آغاز میشود و در دوره خاتمی اوج میگیرد و این اخلاق ستیزی جزیی از اصلاح طلبی به صورت مبنایی وزیر بنایی است. اگر شما به صحبتها و تمام موضعگیریهای امام در دوران شاه نگاه کنید، ایشان شاه و دولت پهلوی را برای گسترش فساد و فحشا محکوم کرده و آن مسئله را یک جریان سیاسی برای خموده کردن نسل جوان میدانند تا بتوانند سیاستهای استعماری خودشان را پیاده کنند. ما همین مسئله را در دولت خاتمی و هاشمی میبینیم. قشر عظیمی از بانوان جوانان از ارکان حاکمان شدند و از دین و حکومت و سیاست کنارهگیری کرده و توجهی به کار حکومتها ندارند و نمیدانند دولت حاکم چه میکند؟ این مسئله در دوران اصلاحات شکل گرفت و این مسئله در جامعه ما روز به روز عمیق شد.
ما در صحبتهایمان گفتهایم که امام راحل در این مورد نظرات روشنی دارند. امام راحل در وصیتنامهشان فرمودند: «ما مفتخریم که زنان جامعه ما زینب گونه در همه عرصههای سیاسی حضور داشتهاند». همه میگوییم خیلی سخت نیست که بدانیم این حضور را امام راحل «صرفاً» در حضور فیزیکی نمیدانند. بله گاهی نیاز است که خانمها حضور داشته باشند مانند حضور در انقلاب یا اجتماعاتی که ضرورت دارد. این حضور سیاسی لازمه بانوان است اما اگر آگاهی نداشته و یا حضور اندیشهای و در عرصه سیاسی نباشد چگونه حضور مییابند؟ یا ابزاری میشوند و یا چشم بسته در یک تجمعی حضور مییابند.
من سالها پیش مقالهای نوشتم که در مجموعه مقالات من چاپ شد که نام آن" اشتغال ضروری و ضرورت اشتغال "برای خانمها است. اشتغال ضروری آن شغلهایی است که بدون حضور خانمها جامعه فلج میشود. کارهای آموزشی و پزشکی یا مشاغلی مانند فیزیوتراپی از این دسته هستند. من فراتر از آن بسیاری از کارهای پزشکی را می بینم که مخفی مانده و نقش پزشک خانم در آنجا مظلوم و نادیده گرفته شده است. این کارها ضرورت اشتغال است چه زن بخواهد و چه نخواهد و قطعاً جایگاه شرعی هم دارد و علما هم مطمئناً ضرورت میدانند. اما اشتغال ضروری آن چیزی است که در حال حاضر در جامعه ما پیش آمده است. برخی از خانمها به مشاغل کاذبی مانند منشیگری تن میدهند صرف اینکه بگویند ما حضور داریم. من معتقدم که این تفکر غلط را به زنان تحمیل کردهاند.
من این واژه ای را که «اصولگرایی» نام گذاشتهاند، مشابه همان «اصلاحطلبی» میدانم. این یک اسم و یا یک تابلو برای جناحی است که رقیبش اصلاحطلبی است و میخواهد آن را کنار بزند. البته اصلاحطلبان اگر براندازان نامیده شوند بسیاربهتر است. در دوره اصلاحات جلساتی محدود با برخی از صاحبان اندیشه داشتیم. در آن زمان در یکی از روزنامههای مشهور مقالاتی نوشته میشود که ما آرزو داریم، آقایان محتشمیپور، عبدالله نوری، بهزاد نبوی و ... که همه اصولگرایند، بیایند دور هم جمع شوند، انگار که اصول در نظر آنها بسیار مسخره شده بود. من آنجا گفتم که اصولگرایان دور هم جمع شوند و اصولشان را روی میز بریزند تا ببینیم این اصول چیست که هر کسی با هر فکر براندازی در آن جای میگیرد! ما نظام اسلامی را به عنوان سمبل دین قبول داریم. من اصولگرایان را به این اسم ابزاری میدانم که میخواهند رقیب را از صحنه خارج کنند، مانند جریان اصلاحطلبی که به رقیب همین گونه می نگرد.
البته اصلاحطلبی را از این دید- بیرون کردن رقیب از صحنه- عمقیتر میدانم زیرا آنها در فکر براندازی هستند. متاسفانه اصولگرایان در همین انتخابات هم دیدید که سران و برخی از چهره های شاخص آن ها از پیرمرد اصولگرایان تا آدمهایی مثل باهنر خیلی راحت گفتند که اصلاحطلبان رقیب ما هستند. راست میگویند این ها در حال به دست آوردن قدرت هستند و کاری ندارند که اصلاحطلبان در حال زدن ریشه نظام و اسلام در کشور هستند و با اندیشه بیگانه پرستی، کشور را به دست بیگانه می سپارند. خیلی راحت میگویند ما رقابت سالم میکنیم، این نوع نگاه، به مناقصه گذاشتن وطن است.
اسلام، قرآن، عترت و آنچه امام برایمان گذشت و نظامی که بر آن محور میچرخد. شما میبینید که آقای باهنر در مقابل براندازانی که در هفته های اخیر اساس نظام را زیر سوال برد چه موضعی گرفت. علی مطهری به عنوان یک اصولگرا اخیراً میگوید که تندروها به دنبال حذف هاشمی هستند و هاشمی مظلوم واقع شده است. واقعآً مشکل امروز اصلاحطلبان که با سگهای سبز در بغل به انتخابات آمدند و من آدرس کتاب ترجمهای پدرم را به نام «مهدی موعود» دراین باره دادم که «پیروان دجال شال سبز بر دوش دارند»،این است؟
یک خبرنگار فرانسوی همان زمان در مورد این کتاب با برداشتی اشتباه گمان کرد که زندگینامه آقای احمدینژاد بوده است. حتی در همان دوره یک نشریه آلمانی نیز که این کتاب را به عنوان پرفروشترین کتاب سال مطرح کرده بود، نوشت: کتاب زندگینامه احمدینژاد به نوشته فاطمه رجبی، ولی جالب بود که نوشته بود این کتاب برای مردم ایران از نان شب هم واجبتر بوده زیرا به این حد تیراژ فروش رسیده است.
در آموزههای دینی صراحت تأکید شده است. تأکید که میگویم، شاید شما جمله و یا حکمی در اسلام و قرآن پیدا نکنید اما رفتار معصوم را میبینیم که به صراحت و شفافیت صحبت میکند که باعث اتهامزدایی و بازدارندگی از شایعهسازی میشود. چرا ما نگوییم؟ آن کسانی که این اعمال را انجام میدهند باید به نحوی عمل کنند تا مورد سؤال و اعتراض واقع نشوند. سال گذشته یک بار در یکی از مجلات راست که با من مصاحبه کرد و منتشر هم نشد در پاسخ به یکی از سوالات این مجله که از من پرسید شما از آقای هاشمی انتقاد میکنید؟ گفتم که من از هاشمی انتقاد نمیکنم بلکه من به ایشان اعتراض میکنم که یک اعتراض ملی است.
فکر میکنم این نوع انتقاد یک وظیفه دینی است و به نظرم این طور نیست لحنی که من به کار میبرم با کفار هم به کار نمیرود. شما اگر به رفتار معصوم(ع) هم توجه کنید متوجه خواهید شد که در شأن آن رفتاری که این افراد دارند چه لحنی مناسب است. شما به نهجالبلاغه مراجعه کنید، ببینید امیرالمؤمنین از چه واژههایی استفاده میکنند؟ تندترین واژهها را در مورد کسانی که به دین و اسلام و حکومت اسلامی ضربه زدند، داشتند. من امیرالمومنین نیستم ولی این آموزهها برای کیست؟ اگر محدود کنیم که آن فقط امیرالمؤمنین بود و آن فقط حضرت زهرا بود که نمیشود. حضرت زهرا خلیفه غاصب را چطور مورد خطاب قرار میدهد؟ امت اسلام را که از وی پیروی کردند، چطور خطاب میکند؟ می فرمایند:"چه زشت است شکسته شدن شمشیرها و کوتاهی پس از جد و من از مردان شما بیزارم و از دنیای شما متنفرم!" این واژههای تند را چه کسی به کار میبرد؟ حضرت زهرا (س) که مظهر رحمت و عطوفت بود.
من آقای مشائی را نمی شناسم. بنابر این نه ایشان را دیدهام و نه خوشبختانه رفت و آمدی داشتهام زیرا به هیچعنوان دوستدار معاشرت و نزدیکشدن با صاحبان قدرت نیستم. حالا اینکه شوهرم از مردان دولت بود...
خیر، به هیچعنوان با اقایان رفت و آمد ندارم. 3 سالی که همسایگی آقای احمدینژاد را به دلیل شغل همسرم داشتیم، فقط با خانم ایشان رفت و آمد داشتم ولی اصلاً هردولتی فرقی نمیکند نزدیک شدن به قدرت را یک آفت میدانم. با این ها هم که از قبل دوست نبودم. آقای مشائی را اصلاً ندیدم ولی به دلیل فضایی که میدیدیم و مسائلی که میشنیدیم و تصمیماتی که گرفته میشد و ما هم مانند بقیه آن را می شنیدیم که مشاوره با مشائی فلان بلا را سر دولت آورده، نسبت به ایشان خوشبین نبوده و نیستم.
نمیخواهم قسم بخورم که به هیچ عنوان در طول عمرم از اظهار نظراتم و جهت گیری های مقابل آن ها تا الان نترسیدم؛ این ادعای گزافی است. وقتی دیدم که سعید امامی کشتند و یا آنطور که گفتند خود کشی کرد وآنچه بر سر همسر بیگناهش آمد که هر انسانی از شنیدن آن شرمگین میشود و برایش این سوال مطرح می شود که به چه دلیل؟ باید بترسم.
شما میتوانید پیگیری کنید که من به هیچ کجا وابسته نیستم. از تخریبهایی هم که از دو جناح علیه من صورت گرفته و میگیرد و حتی برخی از سایتهای منتسب به دولت هم من را تخریب وحتی بایکوت میکنند تا مطرح نباشم، مشخص میشود که به جایی وابسته نیستم.
روزنامه کیهان بیعیب نیست. آنها هم من را پرعیب میدانند. اگر یادتان باشد که در سال 85 من علیه سفر خاتمی آن مطلب را نوشتم و خدا را شکر میکنم آن عنایتی را که به من کرد و پیشبینیهای کارشناسانه من درست درآمد و همه را مجبور به موضعگیری کرد، خود کیهان مقالهای نوشت که موجود است. بنابراین آنها هم نسبت به من انتقاد دارند و شاید اعتراض هم داشته باشند. اما در کل میگویم مواضع کیهان را به نفع نظام میدانم به استثنای مواردی که در حیطهاش نیست تا وارد شود.
فاطمه رجبی: مشایی برای نظام ضرر است، هاشمی خطر است
سیاست > چهره ها - گفت و گوی تفصیلی خبرآنلاین با فاطمه رجبی مجموعه ای از سئولات درباره موضوعات مختلفی است که درباره وی وجود دارد. قسمت اول این گفت و گو را در در ادامه می توانید بخوانید.